نتایج جستجو برای عبارت :

سند2030 کیلویی چنده؟

 
تا حالا شده از خودمون بپرسیم کهقیمت یک روز زندگی چنده؟پوستر تمام رخ ماه قیمتش چنده؟چرا آبونمان اکسیژن هوا رو پرداخت نمیکنیم؟قیمت یک ساعت روشنایی خورشید چنده؟قیمت یک دست سالم چنده؟یک چشم بی عیب چقدر می ارزه؟قیمت یک سلامتی فابریک چنده؟اینا همه لطفه …همه نعمته که ما به حساب حق و حقوق خودمون میذاریمتا اونجا که اگه صاحبش بخواد میتونه همه رو آنی ازمون پس بگیرهقدر خودت رو بدون و لطف دوستان و اطرافیانت رو هم دست کم نگیر …به زندگیت ایمان داشته
سند2030 کیلویی چند؟
این بچه ها حالشون خیلی قشنگه
 
دارن این سرود رو می خونن
 
نوشته روی قلب هر نوکر                             حسین تموم دین و دنیامه
نمیرم از کنار او حتی                                 اگه بدن صد تا امان نامه
ذکرامام حسین برای ما                                شبیه آیه های قرآنه
عزت و سربلندی شیعه                               برای گفتن حسین جانه
تویی تاج سرم ارباب                                 برا توعبد و ن
بازی امروز پرسپولیس ساعت چنده از سایت ایندکس وار دریافت کنید.
بازی پرسپولیس امروز ساعت چنده
دار پرونده برچسب ورزش پرسپولیس امروز زمان چنده صفحه 2 مدت ورزش پرسپولیس و پارس جنوبی جم سر مهم‌ترین ورزش امروز پرسپولیس سر باشگاه آزادی با . فوتبال بزرگ هفته بیست و دوم پیکان 0 2 پرسپولیس پرسپولیس الاهلی عربستان سه شنبه 20 فروردین ساعت 20 00 آدینه 23 فروردین ساعت.
ادامه مطلب
اتا یار بیتمه اونور مله
ونه دست دیئه هفت بند لله
چنده من بتجم سر بادونه
چنده من بکنم کلسی برمه
 
ذوبیده پاشو لا بنداز مه ره خو بیته
ذوبیده ره خو بیته
دو دست افتو بیته
بورده چشمه او بیته
ذوبیده پاشو لا بنداز مه ره خو بیته
 
کیجا ته هر ده دست طلا بگرده
کیجا ته وجود بی بلا بگرده
هرکی خوانه ته ره از من بیئره
وشونه عروسی عذا بگرده
 
ذوبیده پاشو لا بنداز مه ره خو بیته
ذوبیده ره خو بیته
دو دست افتو بیته
بورده چشمه او بیته
ذوبیده پاشو لا بنداز مه ره خو بی
سلام دوست دارم بنویسم
از حال و روزم بگم
ولی وقتی می بینم هیچ تغییری نکردم
وقتی می بینم هر روز یه مدلم و حالم دگرگونه
از خودم بدم میاد
دوست ندارم بنویسم و یه عده رو ناراحت کنم
یه عده رو به این فکر بندازم که با خودشون بگن این عفت اصن معلوم نیس باخودش چند چنده
برام دعا کنید حا دلم خوب بشه
ضمن عرض تبریک سال نو خدمت شما خواستم در مورد این مسئله ی عجیب غریب جلو و عقب کشیدن ساعت ها حرف بزنم. اولین مشکلی که بعد از این کار به طرز افتضاحی موجب آزار ماست اینه که به هرکی میگیم ساعت چنده فرقی نداره که واقعا ساعت چنده، جواب سه کلمه س :"جدید یا قدیم؟"
مسئله دیگه اینه که مثلا الان که ساعتا اومده جلو صبح که بیدار شدم یهو دیدم عه ساعت 10 شده. کلی حرص خوردم که ای واویلا باز دوباره ساعت خوابم اینجور شده که دیر بیدار شم، بعد که یکم ویندوزم اومد بالا
خاطره قرص نیرو زا
خاطره : قرص نیرو زا !!!
 
خاطره تدبیر خدا و قرص نیرو زا !!!
چند روزی که به صورت داوطلبانه و جهادی در نمایشگاه کتابی که آن موقع در جمکران کار می کردیم برایم خیلی جالب بود، آخر در خانه اگر یک دهم این مقدار کار کنم خسته می شوم و نیاز به استراحت دارم.اما نمی دانم نیروی غیبی ما را تامین می کرد یا شاید در خانه ارباب جو زده شده بودم که این مقدار می توانستم تلاش کنم.آقا جان ممنون از توانایی جسمی که در آن چند روز به من عنایت کردید.
پسر ۶ ساله
سلام .....
یه وقتایی گیر کردی ..... بین اینکه چی درسته چی درست تر .....چی غلط..... 
وقتی اشتباهی وارد دنیای یکی بشی .... بعدش بیرون اومدن سخت میشه .....
کسی شده تو رابطه ای باشه که ندونه چند چنده؟؟ ندونه طرف چی میخواد؟؟؟
هزار بار خودشو تغییر داده باشه ک اون آدم بخواد باهاش بمونه؟
⛔ سخن‌نگاشت| حرف تقی‌زاده‌ها به کرسی نخواهد نشست
رهبرانقلاب، امروز در حرم مطهر رضوی:
️ کسانی که افکار، #سبک_زندگی، روش‌های غربی و لغات غربی را به طور پیوسته در داخل تزریق و پمپاژ میکنند، در ادبیات و افکار و دانشگاه ها و مدارس ما، اینها همین تقی‌زاده‌های جدید هستند.
️ اینهایی که پشت سر سند ۲۰۳۰ می‌ایستند - #سند۲۰۳۰ یعنی برگرداندن سبک زندگی اسلامی به زندگی غربی - اینها همان تقی‌زاده‌های امروز هستند.
️ البته امروز به توفیق الهی جوان‌ها
سلام
کسی میدونه آخرین رتبه قبولی پزشکی دانشگاه آزاد چنده؟
توی اینترنت زدم ولی متاسفانه هر سایت یک چیزی میزنه؟، مثلا قلم چی آخرین رتبه رو شانزده هزار کشوری برای واحد زاهدان زده بود ولی سایت های دیگه حدود یازده هزار زده بودند. شهریه پزشکی برای آزاد و پردیس چقدر فرق شون هست؟ 
مرتبط با قبولی در پزشکی:
شخصی که باهوش و نخبه نیست، میتونه پزشک موفقی باشه؟
ارزش داره یه سال دیگه از زندگیم رو صرف خوندن برای پزشکی کنم؟
کنکور یه رمز اساسی داره
چطور در ع
سلامامروز برای خرید وارد یک فروشگاه شدم مشغول خرید بودم که نکته ای که تا بحال بهش توجه نکردم نظرمو جلب کرد همه اجناس اتیکت (قیمت) داشتند خیلی منظمبا اولین نگاه مشتری متوجه میشه که توان خرید اون کالا(به قول شما مبیع )رو داره یا نه و باید دنبال اجناس ارزونتر باشه
فکری به ذهنم رسیدبا خودم گفتم قیمت من چنده ؟؟؟!!!
اگه دارایی منو بگیرن چقد می ارزم ؟!
اتیکت من کجاست ؟خیلی فکر کردم نتیجهارزش ما به چیز هایی هست که بهشون عشق میورزیم و علاقة داریم کسی
تب سنج تو فرودگاه ها و ورودی خروجی شهرها، آدمو یاد بارکد خوان فروشگاه ها میندازه!!جالب تر میشد در کنار درجه تب بلکه عوض اون، قیمت آدما رو اعلان میکرد!!+ چقدر می ارزیم؟!انسانیتمون چقدره؟!دیگران برامون مهمند یا نه؟!از حق الناس چیزی میفهمیم؟!دینداری؟! رفاقت؟! وطن دوستی؟! ایثار؟! تعاون؟؟و و وخودت بخوای برچسب قیمت به خودت بزنی، چند میزنی؟!تو که علی رغم توصیه همه کارشناسا به ماندن در خونه بی ملاحظه و بی پروا بی هیچ ضرورتی بلند شدی از این شهر به اون ش
برام مهم نیست چند شنبه اس. برام مهم نیست ساعت چنده. برام مهم نیست دیر شده یا نه... بذار کل دنیا قرنطینه باشن، این که بهونه چی باشه فرقی نداره. نمیدونم دارم به قول خارجیا اُوِرثینکینگ میکنم یا تو هم اندازه ی من دنبال بهونه ای اما... همین که هر چند روز یه بار شده اندازه ی پنج دقیقه دم در هم میبینمت تو این روزا غنیمته. و فکر نکن که نمیفهمم از این که نگرانیم رو برا خودت میبینی خوشت میاد! من نگرانتم و تو نگران ترم میکنی چون انگار دیدن نگران بودنم به خاطر
سلام
خیلیاتون اومدین تو دایرکت من تو اینستا گفتین قیمت چنده دوستان قیمت کارو اصلا نمیشه گفت من بابت گاری ک انجام میدم پول میگیرم ینی چی ینی اینکه شاید یکی فقد روتوش صورت بخواد ولی یکی دیگ بخواد مثلا عکسشو جاب یه شخصیت قرار بدم خب قیمتش و کیفیتش متفاوته ینی کاری ک‌من میکنم وابسته به پولی ک میدین کیفیت کار بالا تره بعد یه چیزی ک خیلیا اشتباه فک میکنن اینه ک فک میکنن خیلی گرونه یا خیلی ارزون ن اتفاقا ن گرون ن ارزون همون طور ک گفتم وابسته به کارت
خدایا سمت کوه بورم یا دریا
کجه قرار بیرم مه دل بوه وا
اگه دوه مه دور تار و لله وا
مه تن اینجه درا مه دل با کیجا
 
حال و هوا داشته نرگس بانو
چشم جلا داشته نرگس بانو
قد رعنا داشته نرگس بانو
امر خدا داشته نرگس بانو
مهر و وفا داشته نرگس بانو
 
چنده من هارشم این دار و اون دار
 
از دست عاشقی دل دارمه نخار
الهی بمیره دشمن برار
مه قسمت نیبو خرابه کنار
 
حال و هوا داشته نرگس بانو
چشم جلا داشته نرگس بانو
چادر سیا داشته نرگس بانو
امر خدا داشته نرگس بانو
مهر
احمد با ذوق و شوق از بیرون اومده و میگه:_ باید بهم احترام بذارید، باید در مقابلم سر تعظیم فرود بیارید ای بازندگان!_چی شده؟
 _ همین الان عباس(شوهر خواهرم) زنگ زده میگه کهره دونه‌ای چنده؟ 
_ امکان نداره، فاطمه الان اصلا سونوگرافی نداره، مسخره‌ات کردن دیوانه!
_ [میخنده] بخدا خودم ۶بار ازش پرسیدم، قَسَمش هم دادم گفت دختره!
زنگ زدم به فاطمه میگم این شایعات چیه راه انداختی؟ تو که سونوگرافی نداشتی الان؟ میخنده و میگه بخدا راست میگم، یه ازمایش ژنتیک
قدیما، همه چیز یه جور دیگه بوده!
اونهایی که میخواستن برن حج، اول میرفتن بدهکاریاشونو صاف میکردن، از همه حلالیت میطلبیدن، بعد با خیال راحت میرفتن حج.
الان انگار رسم و رسوم حج رفتن هم عوض شده!
زنگ زدم به مشتریمون، و این چندمین باری بوده که برای حساب و کتابش بهش زنگ میزدم. خودمو آماده کرده بودم که بهش بگم این چه وضعیه آقای فلانی؟ چندبار برا یه حساب باید زنگ زدت بهت؟ که ناگهان ازونور خط صدا اومد: بفرمایید.
_آقای فلانی سلام، فلانی هستم از شرکت فلان
شب شده باز من شروع کردم به تصور اون کهکشان پر ستاره بالای سرم...نوشتم از احساسم...غرق شدم تو خیالاتم...نوشتم از دردام...از حس بد «متمایز بودن»،که اگه دستم نمیخورد و پاک نمیشد کلی حرف نزده بودن...از احساس تنهاییم میخوام بگم،ازاینکه کلی فکر و خیال و آرزو دارم تو سرم یهو به خودم میام که وسط کلاس نشستم خیره به تخته ولی نمیفهمم استاد چی میگه؟و کلی بد و بیراه به خودم میدم که چرا راهی رو شروع کردم که دلم باهاش نبوده؟چرا هنوز دارم ادامه‌اش میدم؟فقط واسه
مثل حس اون مرد و زنِ هفتاد و خورده‌ای ساله که تمام عمرشونو کنار هم گذروندن و تمام کارای دنیا رو کردن و تمام حرفای دنیا رو زدن با هم. حالا دیگه فقط دست در دستِ هم می رن محله‌ی قدیمی. جایی که بچه‌هاشونو توش بزرگ کردن، مدرسه گذاشتن، دانشگاه فرستادن. می‌رن تو اون محله‌ی قدیمی و صاف می‌رن سروقتِ کریم سگ‌پز و سفارشِ دو تا ساندویچ مرغ و مغز می‌دن و مرد دستشو می‌کنه تو جیبشو چند تا اسکناس مچاله می‌آره بیرون و می‌ده دستِ کریم. زنم لبخندی می‌زنه و
این روزا از هر طرف که تصور کنی فشار روم هست. یه وقتا حس میکنم دارم له میشم. یه جاهایی زیادی شونه زیر بار مسئولیت دادم و حالا نمیتونم خودمو یه شبه بیرون بکشم. باید صبوری کنم. و تو این حجم فشار... ترجیح میدم نیم ساعت تو ایستگاه اتوبوس قدم بزنم اما تنها باشم... اما تو فضای بسته نباشم... اما تو محیط تکراری نباشم. 
روحم... جسمم... ذهنم... خسته اس اما هیچ چیزی نیست که دلم بخواد... جز خلسه... مثل اون لحظه ای که صبح از خواب بیدار میشی قبل از این که همه ی دردا و فکر و
لطفا این فیلم رو ببینید، واقعا شاید بشه گفت یکی از بهترین های سینماست. از کارگردان گرفته تا تک تک بازیگرا، بهترین ها جمع شدن تا این فیلم رو بسازن، پس ازدستش ندین.

لینک معرفی فیلم
امتیاز شما به فیلم چنده؟
یتی دربارش چی میگه؟
تکست داد که از فلان گروه پیداتون کردم میشه آشنا بشیم بیشتر. 
قصدم بیشتر این بود سرکار بذارمش خدا بگذره از سر تفصیراتم 
گفتم بفرمایید. شروع کرد گفت از خودش و من که دور و برم پر شده از پسرهایی که ۵-۶ سال کوچکترن ازم پیچوندمش تا بفهمم چند سالشه بعد سنم رو بگم ۸ سال از من بزرگتر بود متولد اوایل دهه ۶۰. خلاصه من هم سنم رو گفتم و شروع کرد گفتن که من قدم بلنده ها شما قدتون چنده بعد که گفتم گفت: قدتون بلنده ولی میتونم بپرسم چند کیلو هستین؟! گفتم نه متاسفم
پارچه مخمل یکی از پارچه های پرده ای مورد توجه خریداران است پارچه مخمل کاربرد زیادی برای لباس و مبلمان نیز دارد ولی امروز از خواصش برای پرده ها صحبت خواهیم کرد.پارچه مخمل به طرز عجیبی برای خریداران مهم واقع شده به طوریکه اکثر فروشندگان پارچه های پرده ای به این موضوع اشراف دارند که سوال اول خریداران درباره پارچه مخمل است که قیمتش چنده و یا این پارچه را دارید یا نه؟ پارچه مخمل دارای بافت بسیار نرم و ابریشمی برخوردار است براق و از هر طرف که نگاه
برای دومین بار تو زندگیم تصادف کردم. اولین بار زمستون سال 91 بود تو بزرگراه چمران بود. تنها بودم. از ماشین پیاده نشدم. طرف با وجود این که خسارت زیادی ندیده بود وقتی دید من یه دختر تنهام، شروع کرد به داد و بیداد... خیلی ترسیده بودم... دیشب بعد کلاس رفتم سیتی سنتر خرید کنم. موقع برگشت دوباره تصادف کردم. این بار بیشتر ترسیده بودم. ضربه شدیدتر از بار قبل بود. باز هم از ماشین پیاده نشدم. اما طرف داد و بیداد نکرد. فقط صداشو میشنیدم که میپرسید: خانم خوبی؟ ح
یک موجوداتی توی دنیا وجود دارن به اسم : دانشجویِ مذکرِ دختر-ندیده.
این موجودات عملکرد غریبی دارند.
یعنی شما مثلا ممکنه شما به صورت کاملا اتفاقی و درحالی که دیرتون شده، سوار یک تاکسی بشید که قراره جلوی در دانشگاه پیاده تون کنه و از قضا کنار شما یکی از همین موجودات نشسته باشه.
شما هم از همه جا بیخبر، خیلی casual - وار و با ولوم نسبتا آهسته ازش میپرسین که کرایه چنده؟ و طرف به طور خیلی جدی ( درحالی که سعی میکنه وانمود کنه صدای شما رو نشنیده، به کوه های
از خواب پریدم و چشم های بدون عینکم رو بادومی کردم تا بفهمم ساعت چنده. باورم نمیشد ساعت چهاره! نمیدونستم بهش میخورد چند باشه اما چهار نمیخورد‍! به مغزم فشار اوردم و با دلیل و برهان این فرضیه ک ساعت چهار نیست رو رد کردم! بعدش تلاش کردم که به خاطر بیارم ناهار چی خوردم! و خوب قبول کردم که ساعت چهاره!
یادم نیست از ساعت چند خوابیدم اما این خواب بی صاحاب اندازه ی یه عمر ازم انرژی گرفته بود! انگاری 10 ساله دارم کابوس میبینم! کابوس های من مدل خودمن! تمام ت
سلام
انواع محتلفی patch داریم که توضیحاتش در پست دیگه داده میشه .
 امروز میخواهیم patch RUR رو روی دیتابیس 18.3 میزنیم تا نسخه به 18.3.2 ارتقا پیدا کنه 
ابتدا که وارد sqlplusبشیم نسخه دیتابیس رو هم میکه با هم ببینیم
[oracle@testupgradedb ~]$ sqlplus / as sysdba
SQL*Plus: Release 18.0.0.0.0 - Production on Sun Mar 17 22:50:42 2019
Version 18.3.0.0.0
Copyright (c) 1982, 2018, Oracle. All rights reserved.

Connected to:
Oracle Database 18c Enterprise Edition Release 18.0.0.0.0 - Production
Version 18.3.0.0.0
SQL>
خب ما میخواهیم patch شماره 28790643 را بروی دیتابیس خودمون اعمال کنیم


خب ببینیم
⚡️ «ئه/ئی» پسوند گیلکی مئن ؤ اۊنی کاربردان:
 
۱. معرفه - دیرۊزؤن مهیار بۊمأ بؤ!+ مهیار کمتانه؟- مهیارئه د!(مهیارئه/مهیارئی: مهیاری که آمۊ شینأسنیم)
۲. تحبیب- آخ می جؤنِ دیلی مهیارئه... چندی تۊ خۊشمزه هیسی!(مهیارئه: مهیاری که دۊس‌داشتنی هیسه)
۳. تحقیر- تۊ هرچی وکی هنده هۊ زکن مهیارئه هیسی.(مهیارئه: مهیاری که کۊچِ آدمئه هیسه)
ای پسوند وختی که کلمه مصوتء مختۊم ببۊن، یه‌پاره گۊیشانِ دل «أی» ؤ «ؤی» شکلی نی واگؤئه بۊنه.مثال پاشاکی گیلکی جی:- خاله‌أی خؤ
رفته بودیم مهمونی
همه بودن آشنایان و دوستان
دارم بین خواب بیداری مینویسم اونم فقط چون خیلی سرش خندیدم
با یک دوستی حرف میزدم بعد از کلی حرف اقتصادی و سیاسی و حال و احوال پرسی
میگه: خب کادو تولدت جا گذاشتم کتاب بود دفعه دیگه دیدمت میارمش
میگم: اردیبهشت تولدم بود الان تیره کادو نمیخوام دست شما درد نکن من اصلا اون سبکی نمیخونم
از اون اصرار که کتاب خوبیه از من انکار که نثر سنگین نمی خونم خوشم نمی اد
دید حریفم نمیشه گفت: خب پس کادو چی بگیرم؟
منم رگ
نظررهبر انقلاب اسلامی درباره سند 2030 سازمان ملل و یونسکو :
-  این سند و امثال آن، مواردی نیستند که جمهوری اسلامی ایران تسلیم آنها شود، و امضای این سند و اجرای بی سر و صدای آن قطعاً مجاز نیست و به دستگاههای مسئول نیز اعلام شده است.
- به چه مناسبت یک مجموعه به اصطلاح بین المللی که تحت نفوذ قدرتهای بزرگ نیز قرار دارد، به خود حق می دهد که برای ملتهایی با تاریخ و فرهنگ و تمدن گوناگون، تکلیف معین کند
  
ایرادات سند2030 یونسکو
1- این سند بر اساس سبک زندگی
 
گرشا رضایی مجرم
دانلود آهنگ جدید گرشا رضایی به نام مجرم
Garsha Rezaei - Mojrem
ترانه و موزیک : گرشا رضایی
+ متن ترانه مجرم از گرشا رضایی
میدونی قیمت دل سوخته چنده / میدونستی جونم به عشق تو بنده
تو بدهکاریاتو مجرم میدونی / تو خیال کن برنده ای من بازنده
 

ادامه مطلب
میدونم لازمه این ساعت مسخره ارو اول بهار و نمیدونم اول کدوم فصل عقب جلو کنیم
ولی جان هرکی دوس دارین یه هفته آمایشی بذاربن بدونیم الان ساعت چنده!! 
تازه بعد عقب بردن ساعت یکی ساعتو بپرسه بعضیا میگن ساعت قبلی یا ساعت الان؟!
یا بعضیا میگن الان ساعت یکه که دوازده دیروزه!! 
اقا جان یه ساعت ازتون میپرسیم نمیگیم که فشفرای مهزتونو بسوزونین و فیثاغوزس حل کنین !! 
همین
 
پ.ن :فقط حرصمو خالی کردم هووووف 
با سلام
راستش به عنوان کسی که عاشق شده و عشقش حقیقی بوده خواستم تجربه م رو باهاتون به اشتراک بذارم.
چون متاسفانه خیلی ها بدون این که بفهمن اسم هر احساسی رو عشق میذارن و در نهایت تقاص انتخابات اشتباه شون رو میدن. لطفا نفرمایید تو این اوضاع مملکت عشق کیلو چنده و غیره. این مطلب صرفا برای کمک به افرادی هست که سردرگم هستند و دست به انتخاب های اشتباهی میزنن. خب اما تجربه من ...
آدم ها میتونن عده ی زیادی رو دوست داشته باشن که این دوست داشتن اغلب به خاطر
سلام
یه آقایی هستش واسه من یه گزینه ازدواجه و منم واسه اون یه گزینه هستم. تا حدی با هم مرتبطیم. گاهی صحبتی حرفی بینمون میشه. یه روز روبروی خودم از زبون مبارکش گفت من وقتی ازدواج کنم خوشم میاد زنم لباس های شیک بپوشه و به اصطلاح شیک پوش و مد روز و این ها باشه و اصلا با مانتو جلو باز و اینا مشکلی ندارم و خیلی هم خوبه مد روز و فشن مشن.
یه دفعه تو همون روزها رفتم تو اینستا به اسم یه دختر دیگه که مثلا خود من نیستم و اون نمیدونست باهاش چت کردم. دیدم بین صح
اول از همه، چون اون به ما اهمیت نمیده . اگه واسش مهم بودیم سریع ول نمیکرد بره سراغ یکی دیگه . آشغال دمدمی مزاج -_- 
شاید بگین داره دنبال نیمه گمشده‌ش میگرده :| اون کثافت از خفاش شروع کرده، هرکی و بزنه پیشرفت محسوسی حساب میشه . 
از این زاویه که بگذریم شاید بشه اینجوری هم به قضیه نگاه کرد که، شاید این ویروس کوچولو موچولو ترسیده . بعد از سال ها زندانی بودن تونسته فرار کنه . این وسط ما افتادیم که بگیریمش . شاید هدف ما زندانی کردن مجدد اون نباشه ولی اون
وارد مغازه شدم و مستقیم رفتم سراغش
گفتم: من و یادتون میاد؟
یه جوری چشماش و توی چشمام ریز کرد که انگار یادش نیست
ادامه دادم: من همونی ام که دیروز اومدم دو تا کتاب بردم از نشرِ...
پرید وسط حرفم و گفت: یادمه.. خیلی خوووبم یادمه
و کلمه ی »خوبم» و یه جوری کشیده و سوزناک تلفظ کرد که من تأکیدِ روی اون کلمه... و به یاد موندن عمدیش و متوجه بشم
خودم و زدم به اون راه و گفتم: می خواستم یکی از کتاب ها رو عوض کنم.. میشه؟!
گفت: چرا؟
گفتم: ازش یکی داشتم تو یخونه.. نمی دو
سی و نمیدونم چند روز مونده به کنکور. این روزها بی نهایت آرومم. حال امسال و پارسال همین روزهام اصلا قابل مقایسه نیست. این منبع آرامش چیه یا کیه الله اعلم! تازه پارسال آرامبخش هم مصرف میکردم ولی امسال هیچی و صد برابر هم آروم ترم. :) با وجود این که اندازه ی پارسال هم درس نخوندم… امیدوارم همیطوری آروم بمونم. :))
امروز آخرین روزی هستش که قراره توی هارون الرشید (ر.ک به پست های قبل) سپری بشه و فردا میام خونه. دلم برای تک تک شون تنگ میشه. نیکا، پریا، فاطمه،
و اینک دانشگاه و حماسه های مهشاد:
صبحش به قول «محمد»عنر عنر پاشدیم رفتیم دانشگاه ثبت نام کنم!حالا اینم قضیه داره!بعد فهمیدم ساعت ۸تا۱۰کلاس شیمی داشتم!چه خجستم من!به این که نرسیدم اما ظهر از ۱تا ۵کلاس داشتم...رفتم خونه و ناهار نخورده منو گذاشتن دم ایستگاه!گفتن خودت باید یاد بگیری چجوری سوار اتوبوس شی!
اتوبوس رسید و تا کله پرررررر ادم!منو جا نمیدادن!هی میگفتن اقا نگه ندار!برو://// اقا جا نیست!...خلاصه که به زور خودمو جا کردم!داخل اتوبوسم  از شوق زی
لابد پیش خودتون میگید این روح وحشی هم نمی دونه با خودش چند چنده !
چرا اینهمه متضاد مینویسه ؟ یک بار کلا حال زندگی را میگیره . یک بار از حال بد خودش میگه !
معلوم نیست حالش خوبه یا بد !

خب راستش من جمع اضدادم . اما بلاتکلیف نیستم . مسیرکلی ام مشخصه ولی هر لحظه آماده ام تا فرعی عوض کنم !
این که کلا با زندگی حال نمیکنم معنیش این نیست که یک قرص سیانور گوشه ی لپ ام دارم !
از زندگی خوشم نمیاد اما دلیلش افسردگی نیست . علت اش دیدن اینهمه زشتی هست که باعث اونها
مدرسه و دانشگاه فقط اطلاعات عمومی در همه حوضه ها به شما میده و در اخر صرفا برای دلخوشی تکه کاغذی به نام مدرک به شما میده که عموما به درد نمیخوره....
فقط کسانی که دیوانه درس و دانشگاه باشن بدرد دانشگاه میخورن و ایا واقعا ما این همه دیوانه درس و دانشگاه داریم؟؟؟؟ پس کو تولید با کیفیت بالا؟پس کو اختراعات جدید؟
لطفا برید دنبال عشق تون.... نه دانشگاه و مدرک!! دانشگاه به هیچ وجه یاد نمیده کجا باید پول دربیارین!یاد نمیده فرق بدهی و دارایی چیه! یاد نمیده
چرا خوابم نمیبره (ساعت 3:27)
حالا هر شب دوازده خوابم میبردا
چون تصمیم گرفتم فردا برم نماز عید (جهت ریا)
سیستم بدنم نمیخوابه
که فردا بیدار نشه
____________
زندگیه اینجوری رو دوس دارم
وسیله نقلیه ام هم یا چارپا باشه یا تراکتور :)))
شغل مورد علاقمم دام داریو کشاورزیه...میدونی :)))
(#جووون_بابا:)))

_____________
اما اینو نه...یه جوریه...ترسناکه...(پیف پیف بو میده:))))
چحوری بعضیا این چیزا رو به عنوان هدف و رویا واسه زنگیشون قرار میدن


عاره دیگه خلاصه
گفتم پست کنم اینا رو
ک
چرا خوابم نمیبره (ساعت 3:27)
حالا هر شب دوازده خوابم میبردا
چون تصمیم گرفتم فردا برم نماز عید (جهت ریا)
سیستم بدنم نمیخوابه
که فردا بیدار نشه
____________
زندگیه اینجوری رو دوس دارم
وسیله نقلیه ام هم یا چارپا باشه یا تراکتور :)))
شغل مورد علاقمم دام داریو کشاورزیه...میدونی :)))
(#جووون_بابا:)))

_____________
اما اینو نه...یه جوریه...ترسناکه...(پیف پیف بو میده:))))
چحوری بعضیا این چیزا رو به عنوان هدف و رویا واسه زنگیشون قرار میدن


عاره دیگه خلاصه
گفتم پست کنم اینا رو
ک
دنیا محل بده بستونه عزیز!
من به زندگی با سلام و صلوات اعتقادی ندارم.
یک بار، دو بار، ده بار با حال خوبت به دیگران حال خوب می دی.
 صد بار چشماتو می بندی و فرقی نمی کنه طرف با خودش و تو چند چنده عشق و صفا و صمیمیت رو نثارش می کنی. 
هزار بار نگاه به غرورت نمی کنی، نگاه به ذاتت می کنی، نگاه به دوست داشتنت می کنی، نگاه به ارزش طرفت می کنی، نگاه به باورهات می کنی و پا پیش می گذاری.
بلاخره یک روز خود دنیا بهت می گه هوووی چه خبرته؟ خود دنیا می زنه به شونه ات
سلام
کسی تا حالا صمغ عربی استفاده کرده؟، میگن برای برداشتن موهای زائد خیلی خوبه و طرز استفاده راحتی داره. آیا تا حالا استفاده کردید؟، جواب گرفتید؟، تجربه خودتون رو هم بنویسید لطفا. 
قیمتش چنده؟، به صرفه هست یا نه؟، واقعا موها رو راحت برمیداره؟، مثل موم هست از نظر کارکرد؟،  من شنیدم میگن خیلی خوبه؟، از کجا باید تهیه کرد؟، دستور خانگی نداره خودمون تهیه کنیم؟، اصل و غیر اصل هم داره؟، کلا هر چی در مورد صمغ عربی میدونید بنویسید دختر خانم ها. 
مر
شب بخیری گفتم و چشام و بستم ولی هرکاری میکردم خوابم نمیبردطوریکه کامران بیدار نشه با هزار مکافات چرخیذم طرفش تکه ای از موهاشو که رو صورتش ریخته بود کنار زدم خیلی جذاب بود باید سعی میکردم دوسش داشته باشم درسته از خانوادم جدام کرد ولی بابای بچم که بود شوهر خودمم که بود *صورت*و بوسیدم تو فکر فرو رفتمدلم برای بابا و باران و بهرام و بهراد حسابی تنگ شده بود با یادشون اشک تو چشام جمع شد ولی سریع خودمو کنترل کردم یعنی الان زندگیمون چطور بود کی واسشون
اصطلاحات زیادی وجود داره که تو شغل پرستاری استفاده می شه.
چند تا از این لغات رو اینجا می نویسم شما هم بدونید خوبه و می تونید پیش فامیل و اقوام یه کم کلاس بذارید
 
 
 
نوار قلبECG                 ای کی جی(مثلا ما زمان کاردانشجوییمون بهمون
می گفتن برو ای کی جی بگیر نمی گفتن برو نوار قلب بگیر)
 
 
 
 
نوار مغزEEG                   ای ای جی
 
 
 
 
گلبول سفید خونWBC     وایت بلاد سل(موقع گرفتن جواب آزمایش حداقل این مورد رو بدونید)
 
 
 
 
گلبول قرمز خونRBC      ر
اصطلاحات زیادی وجود داره که تو شغل پرستاری استفاده می شه.
چند تا از این لغات رو اینجا می نویسم شما هم بدونید خوبه و می تونید پیش فامیل و اقوام یه کم کلاس بذارید
 
 
 
نوار قلبECG                 ای کی جی(مثلا ما زمان کاردانشجوییمون بهمون
می گفتن برو ای کی جی بگیر نمی گفتن برو نوار قلب بگیر)
 
 
 
 
نوار مغزEEG                   ای ای جی
 
 
 
 
گلبول سفید خونWBC     وایت بلاد سل(موقع گرفتن جواب آزمایش حداقل این مورد رو بدونید)
 
 
 
 
گلبول قرمز خونRBC      ر
با عجله چایی نیم خورده را رها کردم و کیفم را برداشتم تا از خانه بیرون بزنم. چند دقیقه ای دیر شده بود. همین که در را باز کردم پیرمرد همسایه را دیدم که انگار جلوی ستون در سبز شده بود و پلک نمیزد. و آن طور معصوم، خیره خیره به من نگاه کردن...
بی اختیار گفتم: سلام پیرمرد، خوبی؟
گفت: سلام پسرحجی، من از دیروز بدترم. باباجونت هم که سه ماهه سینه قبرستونه.
اشک در چشمهایش حلقه زد. دستهایش شروع به لرزیدن کرد. زیر شانه هایش را گرفتم و سلانه سلانه تا ایوان خانه ک
با سیمکارتی که قلمچی بهم جایزه داده بود، یه اکانت تلگرام دارم و باهاش کانال هایی رو که بنا به دلایلی نمیخوام ادمین از حضورم باخبر بشه میخونم. خودم هم نمیدونم شماره اش چنده دیگه چه برسه به اطرافیان. :))
کِرم یا شاید خر درونم فرمان داد که به "ر" با این اکانت پیام بده و حرفی که میخواستی رو در رو بهش بگی و نشد رو اینطوری بگو. من هم مغزم رو به کار گرفتم تا بالاخره کلمات کنار هم چیده شدن و یه جمله ی بی نقص براش فرستادم! پنج دقیقه بعد خوندش. خلاصه ی چیزی که
بعضیا دچارُ دوست دارند، ولی خب بعضیا هم هستند که چشم دیدن دچار در بیان را ندارند؛ درست یا نادرست من به آنها حق میدهم که احساس قلبی خود را همراهی کنند و چون حس کردم تعداد این افراد زیاد شده است تصمیم گرفتم بگذارم کمی نفس بکشند.
یک وبلاگ خیلی خصوصی درست کرده ام برای کسانی که دوست داشته باشند دچار را بدون فیش‌هایش. منظورم این است که آن وب محتوای خاصی به شما انتقال نمی‌دهد، پر است از غفلت و سرشار از تبسم.
دوستی که به شوخی توهین می‌کنی به وبلاگ ب
 
هیچوقت اعتراض های مخالفین ممنوعیت ورود زنان به استادیوم ها رو نفهمیدم...
و احمق هایی که همه چیو ول کردن و فقط این رو حقوق اصلی زن و اعتراض به حقوق زن میدونستن!
درصورتی که بنظر من هتک حرمت زن فراتر ازین مسائل پوچه..
و خیلیم هتاکی های واضح و مهمی به شان زن هست که این اصلا به چشمم نمیاد!
وقتی چنین آدمای جوزده ای تو استادیوم ها هستن چرا باید یه زن این دغدغه داشته باشه..
میگفتم یعنی واقعا چطور میشه چنین چیزای پوچی بشه دغدغه،بشه حسرت، و بنازم کانال ها
سلام به همه کاربران همیشگی کدینو ! امیدوارم که همتون حالتون خوب و حنجره صوتی تون خوب باشه چرا که کار با این نرم افزار پرده صوتی خوبی میخواد ...
تقدیم میکنم دستیار صوتی کدینو ! که از زبان فارسی پشتیبانی میکنه البته فقط به کلماتی که من به کامپیوتر یاد دادم میتونیم استفاده کنیم :)
انتظار از این نیست که مثل دستیار گوگل باشه و هر چیزی خواستید بکنه ولی تا حدی که میتونم و در توانم هست خلاقیت به کار میبرم و این نرم افزار رو به یه غول تبدیل میکنم 
قضیه ا
سلام دوستان
مدتیه میخوام برای آشپزخونه یه هود بخرم، ولی نمیدونم چه مارکی بخرم. خیلی هم تو اینترنت جستجو کردم‌. پیشنهادهای مختلفی دیدم که بعضا ضد و نقیض بودن، واقعا موندم چی بخرم؟
برندهای مختلف مثل اخوان، کن، بیمکث، استیل البرز و ... هستن که نمیدونم کدومشون خوبه، خواستم بگم اگه لطف کنید و از تجربه تون بگید و اینکه چه هودی استفاده میکنید و به نظرتون کدومش خوبه؟
ممنون میشم حتما نظرتون رو بنویسید که من از بین همین نظرات میخام انتخابم رو انجام ب
سلام به همه کاربران همیشگی کدینو ! امیدوارم که همتون حالتون خوب و حنجره صوتی تون خوب باشه چرا که کار با این نرم افزار پرده صوتی خوبی میخواد ...
تقدیم میکنم دستیار صوتی کدینو ! که از زبان فارسی پشتیبانی میکنه البته فقط به کلماتی که من به کامپیوتر یاد دادم میتونیم استفاده کنیم :)
انتظار از این نیست که مثل دستیار گوگل باشه و هر چیزی خواستید بکنه ولی تا حدی که میتونم و در توانم هست خلاقیت به کار میبرم و این نرم افزار رو به یه غول تبدیل میکنم 
قضیه ا
 نمیدونم اینو قبلا تو وبم تعریف کردم یانه ولی دوباره تعریف میکنم چون یک چیزیش منو ناراحت کرده!
دوترم پیش که اندیشه اسلامی ۲ امتحان پایان ترم داشتم رفتم مجتمع ۳ من با اونجا زیاد آشنا نبودم و فقط سالن اجتماعاتش بلد بودم شماره صندلیم فقط میدونستم ولی نمیدونستم کجا باید برم پس رفتم همون سالن اجتماعات کلی ادم اونجا بود یه عده نشسته بودن یک عده درحال اومدن و چند نفر مراقب هرچی صندلی هارو نگاه کردم شماره من توش نبود تا یه خانمی گف شماره ات چنده بهش
 نمیدونم اینو قبلا تو وبم تعریف کردم یانه ولی دوباره تعریف میکنم چون یک چیزیش منو ناراحت کرده!
دوترم پیش که اندیشه اسلامی ۲ امتحان پایان ترم داشتم رفتم مجتمع ۳ من با اونجا زیاد آشنا نبودم و فقط سالن اجتماعاتش بلد بودم شماره صندلیم فقط میدونستم ولی نمیدونستم کجا باید برم پس رفتم همون سالن اجتماعات کلی ادم اونجا بود یه عده نشسته بودن یک عده درحال اومدن و چند نفر مراقب هرچی صندلی هارو نگاه کردم شماره من توش نبود تا یه خانمی گف شماره ات چنده بهش
چیه این کابوس هایی که تو دوران کنکور واسمون ساختن؟ 
خوشبختی توی این نیست که فلان عدد به اسم تو ثبت بشه.
خوشبختی توی اینه که هدفمند به اون عدد برسی! 
میدونی چرا خیلی ها با رتبه ی خوب حتی موفق نیستن؟ چون تمام فکر و ذکرش اون عدده نمیدونه اصلا چرا میخوادش؟، قراره باهاش به کجا برسه؟، جایی که قراره برسه اصلا شناختی ازش داره؟، آیا واقعا راضیش میکنه؟ یا فقط صرف حرف ملت و خانواده یه دونه میزنه تو سر کتاب یه دونه تو سر خودش و درس میخونه که پس فردا اسمش س
طبق معمول همیشه،کلی خرید کرده بود برام و همشو رو میز اشپزخونه بود و درحال پک شدن بود.....در چمدونِ زرشکیم رو باز کرده بودم....رفتم سمت وسایل که ببرم انتقالشون بدم به چمدون....
-مامان ، اوکیه دیگه؟ببرمشون؟
+اره اره ببرشون...
از اونطرف بابا رفته پایین که ماشین رو روشن کنه و بریم به سمت فرودگاه....
از اینطرف تو خونه چندتا مهمون نشستن که برای خداحافظی از من اومدن.....
حین بردن وسایل،یهو مامان اومد از کنارم رد بشه که بهم گفت ساعت پروازت چنده عزیزم؟ و من واق
سلام بر همه خانواده برتری ها 
میخوام مطلبی رو بیان کنم که در این شرایط اقتصادی خیلی به نفع جامعه است. یکی از آداب و رسوم خوب کوردها اینه که برای دخترشون جهیزیه سنگین نمیگیرن، هر کسی در توان خودش، کسی هم که نداره نمیگیره، بعنی الزامی نیست که دختر جهیزیه ببره خونه شوهرش، در این شرایط اقتصادی این فرهنگ خیلی خوبه، شاید بگین برای دختراشون ارزش قائل نیستن، اینطور نیست من در شهرهای دیگه میبینم که دخترها به خاطر اینکه پول جهیزیه ندارن از ازدواج عق
فردا تفکر داریم، چون آسونه امروز فرزانه و بیتا هم باهام اومدن بام،اونقد قدم زدیم ..خیلی خوب بود خیلی خیلی... ولی هیچکدوم از این بیرون رفتنا اصلا بهم کیف نمیده وقتی یادم میاد که حداقل یه ماه دیگه نمی تونم اینجوری کیف کنم با بچه ها:(((
امروز بابا دیر اومد باز...بدجور اعصابم به هم میریزه وقتی دیر میاد..مخصوصا این چند روز آخر رو...چند روز پیشم دیر اومد گفتم بهش...گفتم تورورخدا این چند روز دیر نیایید ولی بازم...
دید ناراحتم، بغلم کرد عذرخواهی کرد گفت عوض
دیروز بعد از فکر کنم دو هفته از خونه رفتم بیرون. یه کار مهم داشتم و خب یه سری چیزا می خواستم.
هر کی منو از نزدیک میشناسه میدونه چقدر عاشق خوراکی و خرید کردن براش هستم. اما یه مدته که خرید خوراکی های فانتزی تر رو حذف کردم.
دیروز یادم افتاد که دلم ذرت مکزیکی می خواسته. گفتم وسایلش رو بگیرم تا ورژن سالم ترش رو توی خونه درست کنم.
هر کی هم دوباره منو میشناسه میدونه من به صورت عادی یه سری خوراکی ها رو اصلا نمیذاشتم از یخچال کم بشه. مثل قارچ و پنیر پیتزا
اَمرو مِره حال و هوای عید دهه پنجاه بَوِسته
یادِش بِخِر
نو رَخت کِردِمی مُخبِر بیمی تا تیل نَووشه
بعد هِم شیمی عیدی گردش
گت‌نِنا اَمه جیف پِستونه کِرده و گت‌بِبا هِم دوزار پول اِماره عیدی دائه
چنده ذوق کِردِمی 
بعد هِم شیمی فامیلا و همسائه سِره
اِماره بَپته مرغنه عیدی دانه
مِرغِنه جنگی هم شور و حال خارِکی داشته 
اَزِه شورتی کِردِنه و به جای اینکه مرغنه‌ی تِک ره تَک هادِن وِنه کَش ره تَک دانه 
همین وسته اَزِه ماقع دعوا کَتِمی و هِئی جه قه
ارزش هر کس به اندازه چیزی است که آن را نیکو می داند.(امام علی علیه السلام)بعضی تمام عمر به دنبال پول و طلا هستندپول یک کاغذ است و طلا هم هر چه باشد یک سنگ استپس ارزش چنین کسی به اندازه یک کاغذ یا یک تکه سنگ است.و ارزش کسی که به دنبال شکم است به اندازه خوراکی که می خوردیعنی چند سیب و گلابی و تکه ای گوشت که حیوانات نیز به دنبالش هستند.برخی هم به دنبال شهوترانی هستند. بعضی حیوانات در شهوترانی از انسان قوی ترند بنابراین ارزش کسی که تمام تلاشش به دنبا
امشب خونه عموم بودم . دامادشو مهمون کرده بود . فکر کنم ۵ ماهی بود که مهمونی خونوادگی ندیده بودم.خلاصه اینکه سه چهارم جمعیت برام نا آشنا بودن .اما راحت بودم . تجربه بهم گفته در مهمونی ای که راحتم حتما یک چیزی رو زدم شکوندم . امشبم یه لیوان شیشه ای شکوندم . رکوردم سه تا بشقابه ، اونم همین پارسال خونه پدربزرگم . نه اینکه دستپاچلفتی یا چیزی تو این مایه ها باشما اتفاقا خیلی سنگین و رنگین میشکونم . نمیدونم چرا میشکنن اصلا ...
داماد نوه دختر خاله زن عموم
به آریا پیام زدم که ببینم قیمت چاپ عکس چنده بعد سه سال. خب میدونستم گرون شده ولی نه اینقدر. ۱۰ در ۱۵ شده ۱۸۰۰ تومن. اون موقع ۵۰۰ تومن بود. ۱۳ در ۱۸ هم شده ۲۸۰۰ تومن اون موقع ۸۰۰ تومن بود. خواستم بگم اگه الان دانشجوی عکاسی بودم احتمالا مجبور بودم انصراف بدم! شایدم دارم اغراق میکنم. اما خب گرون شده دیگه. داشتم میدیدم که برم عکسامو چاپ کنم حالا باید تعداد عکسای بیشتری رو حذف کنم تا بتونم چاپشون کنم. الانم خب مرحله ایه که واقعا سخت دیگه تو لپ تاپ تشخی
وااااای نمیدونی اینقدر سخته اینقدر سخته که مخم نمیکشه اصلا یسریاشو نمیفهمم. هی میگه اینجوری بشه اونجوری میشه اگه این باشه اون نمیشه اگه اینو داره اونو نداره ... مخم پوکید بابا جان. شیطونه میگه بیخیال شم بگم یه واحد بیشتر نیست بیخیالش بشم اما بعد میگم احتمالا بیشتریا اینکارو کنن به هر قیمتی شده اگه شده بیست بار بخونمش باید یاد بگیرم. خلاصه که منو تصور کن که الان چجوری ممکن باشم :/
عصریم وقت دکتر دارم زمانم کمه کاش میشد نرم ولی نمیشه یه قرصم تمو
با مینی بوس یکی از روستاها داشتم میرفتم
با زبون خودشون داشتند حرف میزدند کلیت بحثو میفهمیدم...
یکی از مسافرا با یه حرارت و آه و اندوهی میگفت اووه نمیدونی گرونی داره غوغا میکنه! مملکتیه که ما داریم؟ پیاز گرفتم کیلویی 14 هزار تومان! سیب زمینی گرفتم چقدر! چی چی گرفتم فلان
حسابی داشت مانور میداد که جناب راننده که با کمال تعجب تا اون لحظه ساکت و متفکرانه به صحبتای دیگران گوش میداد، پرید جلوشو و گفت داداش! گرونی چی؟! کشک چی؟!
ثابت میکنم که گرونیی در ک
دیروز عصر با هدهد رفته بودم دکتر. فرستاد نوار گوش گرفتیم. ریپورتشو باز کردم، با حالت هیجان‌زده گفتم "وای! سولاخ کوچولو!" جفتمون تعجب کردیم. در حین آب‌بازی تو یکی از گشت و گذارهای نوروزی اتفاقی دست داداشم خورده به گوشش! دکتر گفت اگه مواظب باشی خودبخود ترمیم میشه، وگرنه جراحی! گفت شکایتی از ضربه‌ای که بهت خورده داری؟ می‌خواست نامه بده =))) فک کنم یک عالمه دیه‌ش بشه =)))
بعد رفتیم با لاله‌های زردی که غروب‌ها بسته میشن عکس گرفتیم :)

بعدم چشممون خو
بسم الله
هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ
فکرم پیش تدبر سوره حدید مونده و تو همون آیات اول گیر افتادم .این جنس آیات که مدام داره تذکر میده خدا تو شش روز کل زمین و آسمون رو خلق کرده بهم یه استرسی وارد میکنه که یه جورایی من و به حرکت و برنامه ریزی وادار میکنه .
مدام به خودم میگم به نظرت خدا خواسته اقتدارش رو به رخ بکشه که هفت جای قرآن بهش اشاره کرده ؟ یا مثلا خواسته در مورد زمان حرف بزنه ؟ یا قصد داشته در مورد فر
دوم دبیرستان بودم!یه دختر کله شق و مغرور!هر چی بهم میگفتنالمپیاد لقمه ی دهن تو نیست قبول نمیکردم ومی گفتم نه!من میتونم!
چه شب بیداری ها که نکشیدم... چه زمان هایی که فیزیولوژی گایتون رو میکوبیدم تو سرم و گریه میکردم چون نمیفهمیدمش !تلاش کردم!عرق ریختم!مریض شدم!اما....!اما کم آوردم !نا امید شدم و تو لاک خودم فرورفتم!
هنوزم بعد چند سال وقتی میبینن من رو بهم میگن با المپیاد گند زدی به زندگیت! رودروشون میگم درست میگین!اما هر آدمی ته ته دلس میدونه باخود
در مورد آدمای حرفه ای یکم حرف بزنیم؟!
من چند وقت پیش حس کردم دوست دارم یه ساز یاد بگیرم و برای همین خیلی اتفاقی و یهویی با لباس بیمارستان رفتم توی بزرگترین سازفروشی این شهر! 
با استرس رفتم جلوی کانتر آقای فروشنده... گفتم سلام قیمت فلان ساز چنده و حرف شروع شد 
آقاهه شروع به حرف زدن کرد نه از اون حرفای مفت نه از اون حرفای آدمای مریض 
بدون نگاه جنسیت زده و یا دید از بالا به مبتدی برام اصول رو توضیح داد 
گفت بدون جاج کردن توضیح داد و من ذره ذره احساس
عنوان این پست رو من مردم، کلی براش غش و ضعف رفتمو خندیدم :))
امروز اولین روز کاریم در سال جدید بود، مدام اعضای خانوادم که خیلیاشونم به تازگی متوجه بیماریم شدن خواهر و برادرام یکی یکی با خبر شدن که امروز رفتم سرکار، هعی زنگ زدن دعوام کردن که چرا استراحت نکردم چرا رفتم از خونه بیرون، این دلواپسیهاشون برام ارزشمنده اما واقعیت اینه که تو دفتر ما به دلیل کوتاهی و بی مسوولیتی یکی از کارشناسا، شش نفر دیگه از جمله من مبتلا شدیم و فقط سه نفر سالم موندن
از بچگی به این موضوع علاقه داشتم، یادمه یه مجله نجوم تو خونه داشتیم که عکس موجودات فضایی داخلش بود، با همون صورت بیضی شکل و چشمای درشت. میترسیدم از ریخت و قیافه اشون، ولی بازم به این موضوع علاقه داشتم. یه نصفه دوربین شکاری (یعنی فقط نصف دوربین بود و نصفه دیگه اش نمیدونم چه بلایی سرش اومده بود) داشتیم که با یکی از بچه ها هر شب کره ماه رو باهاش رصد میکردیم. همیشه آرزو داشتم یه تلسکوپ داشتم، و همیشه بدون اینکه بدونم قیمتش چنده، فکر میکردم خیلی گرو
از بچگی به این موضوع علاقه داشتم، یادمه یه مجله نجوم تو خونه داشتیم که عکس موجودات فضایی داخلش بود، با همون صورت بیضی شکل و چشمای درشت. میترسیدم از ریخت و قیافه اشون، ولی بازم به این موضوع علاقه داشتم. یه نصفه دوربین شکاری (یعنی فقط نصف دوربین بود و نصفه دیگه اش نمیدونم چه بلایی سرش اومده بود) داشتیم که با یکی از بچه ها هر شب کره ماه رو باهاش رصد میکردیم. همیشه آرزو داشتم یه تلسکوپ داشتم، و همیشه بدون اینکه بدونم قیمتش چنده، فکر میکردم خیلی گرو
باران تازه تمام شده است و نم‌نم باقی‌ مانده آرام آرام می‌بارد؛ مادر از شوق باران هوس قلیه ماهی و لَلَک کرده است و حتی با چهره‌ی در هم شده‌ی من هم تغییر عقیده نمی‌دهد.
 به هوای خرید از سوپری جواد از خانه بیرون می‌زنم تا قدمی هم در کوچه‌های باران خورده بزنم؛ باران هنوز نم‌نم در کوچه می‌بارد و سبز پر‌رنگ درختان را پررنگ‌تر می‌کند!
بوی قلیه ماهی و آش رشته و لخ‌لاخ و شله ماهی از اجاق خانه‌ها می‌آید و روز بارانی را دلچسب‌تر می‌کند.
 در س
 

روح‌الله مهرجو‪-‬ مهرماه را می‌توان ماهی پر حادثه خواند، با هفته دفاع مقدس آغاز می‌شود و سال تحصیلی را نیز دامن خود دارد. یکی از شگفتی‌های جنگ تحمیلی، عکس‌های نوجوانانی است که بر طاقچه خانه‌های برخی از مادران قرار گرفته است، پسری که تازه پشت لبش سبز شده، از نیکمت مدرسه تا جبهه‌ها را پرواز کرده و در ادامه راهی دنیای باقی شده است. این که چه شد بسیاری از دانش‌آموزان به یکباره مدرسه را رها کردند به طوری که کلاس‌های درس تشکیل نمی‌شدند ی

                       
#پست_ویژه              #حکمت_الهی
 
رضایت به مقدّرات احترام به حکمت الهی
 
چند روز پیش به عنوان مسافر سفری با اسنپ داشتم.
 
اون ‌روز خیلی بدشانسی آورده بودم و ناراحت بودم. باطری و زاپاس ماشینمو دزد برده بود!
 
راننده حدودا ۴۰ سال داشت و آرامش عجیبی داشت و باعث شد باهاش حرف بزنم و از بد شانسیم بگم.
 
هیچی نگفت و فقط گوش میکرد. صحبتم تموم که شد گفت یه قضیه ای رو برات تعریف میکنم مربوط به زمانی هست که دلار ۱۹ تومنی ۱۲ شده بود.
 
گف
بالاخره وقت شد تا همدیگر را ببینیم. گفت «میام دنبالت» و این اولین باری بود که کسی برای «قرار» می‌آمد دنبالم! چه حس قشنگی داشت. چه قدر با عینک آفتابی جذاب‌تر می‌شود. خودش اهل کولر نیست ولی برای من کولر را روشن کرده بود تا خنک شوم. مثل هم پایه‌ی سفر و طبیعت و دیوانه‌بازی هستیم. تصمیم گرفتیم که برویم دریا. سر راه رفتیم خمام و آب‌هویج خوردیم. برایم گردنبندی با پلاک دوربین ساخته بود. رنگش را درست حدس زده بودم؛ زرد! کنار دریا نشستیم و پلاکی که ساخ
سعی میکرد مرا از تو جدا سازد شک
        عشق برخاست، بنا کرد به تحسین کردن
 
 
رکاب ۷ (خانم)
 
تمام شدن مرخصی، یعنی یکسان شدن شب و روز و نفهمیدن گذر زمان و حس نکردن بی خوابی و گرسنگی. برای هردوی ما و برای او بیشتر. نه این که از کارش چیز زیادی بدانم، وقتی نیمه شب ها برمیگردد یا بعد یکی دو هفته می بینمش چهره اش داد میزند چقدر خوش گذرانده!!خودم هم که از همان اول به قول او، سنسورهایم قطعی دارد و گرسنگی و بی خوابی و گرما و سرما را حس نمی کنم!کار من برعکس او،
اگر شما پسری هستید طالب قرتی‌بازی‌های دخترانه!، نکات زیر را جهت دختر شدن، البته به طور آزمایشی، رعایت کنید:
ابتدا باید ریش و سبیل خود را، البته اگر دارید، (ریش و سبیلو می‌گم بابا پ نه پ...م!) به سطل خاکروبه بسپارید. هر چند که با زدن سبیل خود، نمی‌توانید درست راه بروید!
 
اکنون نوبت آن است که تغییراتی چند در سر و صورت خود به وجود آورید. از جمله ابروها را صفا دهید! که البته این نکته امروزه لازم به ذکر نمی‌باشد. زیرا شما معمولا از قبل، این کار را ک
قبلا یه بار سوتی هایی که توی پانسیون اتفاق افتاده بود رو گفته بودم براتون،دیروز روی یه نوت نوشتم بقیه اشو که بیام و باز بنویسمشون. 
۱. بعضی از بچه‌ها خیلی محکم کتاب و دفترشونو ورق میزنن و صداش روی اعصاب من رژه میره همیشه،چند روز پیش صبر کردم که وقت استراحت شه بعد بلند گفتم بچه‌ها یکم یواش تر ورق بزنید هی تق تق تق،دوستام جلوم وایساده بودن،یه دقیقه کامل سکوت شد بعد همه زدیم زیر خنده، آخه صفحه صدای تق تق میده؟ خش خش کجا و تق تق کجا =) از اون روز ب
بالاخره وقت شد تا همدیگر را ببینیم. گفت «میام دنبالت» و این اولین باری بود که کسی برای «قرار» می‌آمد دنبالم! چه حس قشنگی داشت. چه قدر با عینک آفتابی جذاب‌تر می‌شود. خودش اهل کولر نیست ولی برای من کولر را روشن کرده بود تا خنک شوم. مثل هم، پایه‌ی سفر و طبیعت و دیوانه‌بازی هستیم. تصمیم گرفتیم که برویم دریا. سر راه رفتیم خمام و آب‌هویج خوردیم. برایم گردنبندی با پلاک دوربین ساخته بود. رنگش را درست حدس زده بودم؛ زرد! کنار دریا نشستیم و پلاکی که سا
اینروزا خیلییییی میخوابم. حس میکنم یه مرضی گرفتم. امروز هم حول و حوش ۵ رسیدم خونه، دیگه گرفتم خوابیدم از شیش. بعد دیگه حالیم نشده بود ساعت چنده. همینجور خواب بودم. تو خواب خواب دیدم که نعنا کتری رو زده به برق و صدای قل قل اب میاد. من گفتم چه عجب نعنا اینموقع صبح بیدار شده. بعد چشامو باز کردم و دیدم چراغا روشنه. نعنا هم نبود. گفتم حتما کتری رو زده به برق و رفته بیرون. ولی چرا چراغا روشنه ساعت چار صبح؟ و یهو یادم اومد الان ساعت چار صبح نیست!!!!! بلکه من
فردا، ساعت ده و نیم آخرین امتحان این ترمم رو می دم و فعالیت قسمتی از مغرم رو کم می کنم؛ ولی دغدغه این روزهای من امتحانا نبود. یک فکر، یک خوره درواقع، چسبیده به فشر مغزم و هر سطر کتاب و جزوه، هر کلمه خودنمایی می کنه و نه می ذاره درس بخونم و نه می تونم به نتیجه قطعی در موردش برسم که این چسب رو باز کنم. 
دقیقا دو ماه از ازدواجمون می گذشت. تو بلوار وکیل آباد، زمانی که می خواست بره زیرگذر کوثز، با صراحت هر چه تمام تر بهم گفت فاطمه من باهات مهاجرت نمی کن
سلام دوستان 
من دختری هستم مجرد ،29 ساله و لیسانسه، پدرم بازنشسته است. خونه مون اطراف تهران، دو سال رفتم سرکار اومدم. بیشتر از کار، از روزی 5 ساعت رفت و برگشت خسته شدم . یه ساله بیکارم. خیلی دوست دارم برم سرکار ولی با حقوقی که میدن فقط خرج راه و لباس میشه، اطراف خودمون فوقش هشتصد حقوق بدن، شاید فروشنده بشم. به خیلی کارها هم راضیم برم ولی پدرم نمیذاره میگه فقط کار دولتی، آزمون استخدامی هم شرکت کردم ولی نیرو های قراردادی شون برداشتن منو رد کردند.
مهمان عجیبی بود، متفاوت با ما. خیلی راحت بود کلا. رک حرف می‌زد. الان می‌خوام چند مورد از افاضاتشون رو به سمع و نظر شما برسونم :)
لابلای حرف‌ها، صحبت از هدهد شد. به مامان گفت یه روز باید برم خونه‌ی هدهدم ببینم. مامان گفتن آره، خوشحال میشه. گفت بایدم خوشحال بشه!
بعد میگه به فلانی و فلانی گفتم خونه‌هاتون اصلا خوشگل و شیک نیست. مامان هم خودشونو تو گروه فلانی و فلانی قرار دادن و گفتن خب ما آدم‌های معمولی‌ای هستیم. گفت حالا خونه‌ی شما یه‌کم بهتره!
--: خب عادت ذهنی همه جا هم بد نیست...مثلا اینکه انسان به انجام واجباتش عادت کنه خب خیلی خوبه... اینکه عادت کنه از بدی ها دور باشه خیلی خوبه...
++:عادت یعنی عادی شدن... آیا در نظام خلقت چیز عادی وجود داره؟ ما بر اساس عادت نماز میخونیم اما آیا نماز یک عمل عادی هست؟ عادت ما موجب میشه بهش فکر نکنیم...
--: یعنی باید هر از گاهی نماز رو بذاریم کنار؟ تا عادت نکنیم بهش؟
++: این که کار سُفَها و بُلَهاست... موضع عادت، در ذهن و نگاه هست نه در عمل... بعد کسی برای اینکه ترک
میام چشماتو بکشم، میبینم دستمو یارای کشیدن این قشنگی نیست. میخوام به دقیق‌ترین شکل ممکن چشمات رو بکشم جوری که یه ذره‌ از موهایی که چندماه پیش قیچیشون کردی هم افتاده باشه گوشه‌ی چشمات، بزرگ چاپ کنم. تباه کردم اون روزایی رو که چشمات آیینه‌ی خنده‌هات بود. راستش چشم‌قشنگ! منم دیگه چشمام آیینه‌ی خنده‌هام نیست، یعنی میخندم‌ها، اما شریان‌هایی که خنده رو از لب میبرن به عمق مردمک چشم‌ها دیگه نیستن. میدونی که؟‌ آدم‌یه مشت سیم پیچیه. تاحالا ت
می‌خواستم همان شب با پدرم صحبت کنم ولی خواب بود. فردا صبح که بیدار شدم طبق معمول رفتم از توی یخچال میوه برداشتم تا به عنوان صبحانه بخورم. پدر روی مبل نشسته بود و سرش توی گوشی بود. با آرامش و خونسردی گفتم «بابا؟ خیلی زشته که بهم زنگ می‌زنی و می‌پرسی کجایی؟ می‌دونی ساعت چنده؟!» انتظار شنیدن این حرف‌ها را از دخترش نداشت. کمی عصبانی شد و یکی دو دقیقه صحبت کردیم و به نتیجه‌ای نرسیدیم. گفتم «یعنی خیال می‌کنی چون بهم پول میدی پس اجازه داری مثل برد
دیشب با پ حرف میزدم،یهو گف ابجی گ پیام داده،گفتم گ ؟؟ 
گف همون نامزدم که نامزدیمون بهم خورد،ینی بهم نخوردا مامانش
خیلی دخالت میکرد دیگه مامانمم بحثش شد با مامانش 
بعد ی بارم میخواستم برسونمش ،ماشین خودم (BMW نمیدونم 
دقیقا سری چنده ماشینش ولی خیلی خفنه) نبود گفتم با پراید 
برسونمش گفت میخوای بااین لگن منو برسونی؟ منم عصبانی شدم
وبراش اسنپ گرفتم! سر اون حرفش خیلی ناراحت شدم وبعدجریان
دعواهم کلا ندیدمش و یجورایی قید نامزدیو زدم،بااینکه ازهف
خب،لازم نیست بگم ساعت چنده،چند دقیقه دیگه اذان میشه.بیدارم،طبق معمول...بیخوابی خواهر روی منم تاثیر گذاشته.میخوایم برگردیم به گذشته،عادت انسان مرور خاطراته و ازش لذت میبره حتی اگه خاطره ای تلخ باشه،بازم توی ذهنش مرور میکنه.لحظات غم انگیز زندگی حتی ممکنه یه جور تخریب ذهنی باشه،که هر کسی با مرور و مجازات خودش به انجام کار اشتباه،با سرزنش کردن خودش،سعی میکنه برای سوالای بی جواب توی ذهنش جوابی پیدا کنه.اگه به این مرحله رسیدید لازمه یادآوری کن
هشت هزار و چهار صد و یک روز از سوم مهر ماهِ هزار و سیصد و هفتاد و چهار گذشت. امشب باید شمع بیست و سه سالگی ام را فوت کنم! البته چون محرم است بدون کیک و متعلقات ...
پارسال روز تولدم نوشتم که سال دیگه این روز می خوام چه جوری باشم. فک می کنم خیلی روش خوبیه که روز تولد آدم، روز قدر باشه. منظورم از قدر، اندازه گیریه. آدم یه دو دو تا چهارتا بکنه ببینه چند چنده. البته درست تر اینه که محاسبه روزانه و شبانه باشه ولی خب بازده سالانه هم مهمه!
پارسال نوشتم دوست
چشم که باز کردم ساعت ۴:۴۰ صبح بود ، با خودم گفتم "خو اذون که حدود ساعت ۵، یعنی اول ماه ۵ بی الان هم رفته جلوتر حتما:| " مثل جت از جا بلند شده و به سمت اشپزخانه دویدم ، ظرف عدسی که از دیشب برای سحر زیرِ چشم کرده بودم را از یخچال بیرون کشیدم،آه از نهادم بلند شد ، ظرف یخ بسته بود و گرم شدنش طول می‌کشید، چند دقیقه‌ای روی اجاق رهایش کردم بلکه گرم شود، همزمان به حیاط رفتم، هیچ صدایی به جز صدای کولرها به گوش نمی‌رسید، دوباره برگشتم، عدس را داخل یخچال بر
در دوران ریاست جمهوری حسن روحانی به ثبات امیدوار بودم ، امیدوار بودم که کمی مردم رنگ آرامش را ببینند و همش به این فکر نباشیم که الان چی چنده؟ یا تو گفتگو های محاوره ایمان هی نپرسیم امروز قیمت ها چقدر افزایش داشته و اینکه اصلا میشه تو مملکت یه چیز ثابت داشته باشیم که بتونیم بر مبنای اون برای زندگیمون برنامه ریزی کنیم یا باید هر روز که از خواب بیدار بشیم ، حس اصحاب کهف را داشته باشیم. حسی که اونها یکبار تجربه اش کردند و بعد از خدا خواستند که دیگ
از تمام اون صحنه های غریب که از شدت فشار صورتم رو آتش زده بود، از لا به لای تمام اون جسدها، با رشادت مردن ها، عشق ها، حسرت ها، خون هایی که ریخته شد، مبارزه ای که تا آخرین لحظه ادامه پیدا کرد، آدمایی که از جون خودشون گذشتن، حرکت های کوچیکی که شاید تکی معنایی نداشت اما وقتی جمع شد مثل یه سیل همه چیزُ با خودش برد، از تمام حسرت ها و آرزوهایی که توی دست های مشت شده و سینه های تیر خورده دفن شد، از تمام چیزی که یه انسان داشت که اون زندگیش بود و وسط گذاشت
بانک مرکزی آمریکا ایده های اقتصادی جدید را امتحان می کند و کاخ سفید به سیاست خود در خصوص دلار قوی بازگشته است 
روابط بین کاخ سفید و بانک مرکزی آمریکا بار دیگر اثبات کرد که سکوت بهترین جواب عاقلانه ای است که می توان داد. هرچقدر ترامپ بیشتر حرف می زند بیشتر اعتمادمان به او پایین می آید. در عین حال میزان اعتماد به رییس فعلی بانک مرکزی آمریکا به بالاترین حد خود از سال ۲۰۰۴ میلادی که آلان گرینسپن سکان فرماندهی این نهاد را بر عهده داشت رسیده است. حد
من نمی دونم خورشید که غروب می کنه مگه قراره چه اتفاقی بیفته که بابا اینجوری می کنه، مگه شهر خون آشاماست که افتاب غروب کنه بیان ما رو بخورن ?ها؟ مگه چی میشه؟
دیروز ازش اجازه گرفتم بعد از مدرسه با بچه ها رفتم سینما، بیرون که بودیم زنگ زد که شب یه کم دیر میاد.
منم، فیلم که تموم شد میخواستم برگردم خونه ولی بچه ها گیر دادن گشنشونه و بریم یه چیزی بخوریم، من هی گفتم باید زود برم خونه ها ولی گیر دادن، فرزانه ام هی گفت باباتم که دیر میاد میخوای خونه تنها
[می نشیند و کلاه خود و سپر را بر زمین می گذارد. سرش را به دیوار تکیه می دهد. جریان عرق آمیخته با خون را از روی صورتش پاک می کند ]خب من از انتخاب واحدی که قریب به 70 درصد بچه ها با مشکلات عجیب مواجه شدن، با سربلندی و موفقیت خارج شدم ! یک چیزی شبیه به معجزه ! 
+
انتخاب واحد دیروز بود که به خاطر مشکل سامانه موکول شد به امروز .وقتی مضطربم، اشتهام صفر میشه و اگر خوراکی بخورم ، گلاب به روی همگی ، برمی گردونم ! دیروز نه نهار خوردم نه شام . از استرس داشتم ضعف می
دولت عزیز مدتی است یواشکی و به طوری که زیاد درد نگیرد در حال حذف یارانه افراد پردرآمد است. در این راه چند مورد تلفات هم گزارش شده که افراد بدون این که متعلق به قشر پردرآمد جامعه باشند یارانه ماه گذشته را دریافت نکرده‌اند. از آنجایی که دولت گفته بود برای اعتراض به حذف یارانه‌مان به وزارت کار مراجعه کنیم من در روزهای گذشته به وزارت کار مراجعه کردم و علت حذف خودم را جویا شدم:
.من: سلام وزارت کار.وزارت کار: سلام بر تو عنصر محذوف!من: ای وزارت کار! چر
دولت عزیز مدتی است یواشکی و به طوری که زیاد درد نگیرد در حال حذف یارانه افراد پردرآمد است. در این راه چند مورد تلفات هم گزارش شده که افراد بدون این که متعلق به قشر پردرآمد جامعه باشند یارانه ماه گذشته را دریافت نکرده‌اند. از آنجایی که دولت گفته بود برای اعتراض به حذف یارانه‌مان به وزارت کار مراجعه کنیم من در روزهای گذشته به وزارت کار مراجعه کردم و علت حذف خودم را جویا شدم:
.من: سلام وزارت کار.وزارت کار: سلام بر تو عنصر محذوف!من: ای وزارت کار! چر
1 . در پشت سر یه دوچرخه سوار در حال رانندگی هستید ،قصد گردش به راست دارید ، چکار میکنید ؟الف) سرمون رو از شیشه میاریم بیرون میگیم هوووو یره مگه کوری برو اونور دیگه .ب) به موازات دوچرخه سوار حرکت میکنیم و یه هو میپیچیم جلوش تا حالش گرفته شه.ج) پشت سرش یه بوق خفن میزنیم تا هُل شه و بخوره زمین و بعد از روش رد میشید طوری که مخش بپاشه بیروند) با ماشین میکوبیم بهش تا بیفته زمین و بعد از رو مخش رد میشیم .
2 . از یه خیابان فرعی میخواهید وارد خیابان اصلی شوید.
من معمولا کم پیش میاد این موقع شب ها رو ببینم :)
من همونقدی که عاشق صبح های زودم عاشق شب های دیرم هستم...دیر تر از الان!
ساعت دو شبه!من مثه بختک افتادم رو تحلیلی :)))
پنجشنبه قشنگ بود :) از صبح که دانشکده بودم و درس خوندم.شبشم قشنگ بود!یه پارک عجیب غریب رفتم که تمام مدت فکر میکردم اینجا نیستم !مبینا در سرزمین عجایب بود :)))
کلا شب عجیبی بود!پنجشنبه ی اسفند بود و همه جا خلوت طور بود!انگار همه کز کرده بودن تو چار دیواریشون .
یادمه میگفتم مهدی هوامو داره!بد
 
ملا یه نفر رو تو خیابون دید و پرسید: شما علی پسر ممدآقا پاسبان نیستی که توی کرج سر کوچه چراغی مأمور بود؟ پسر گفت: چرا!؟ ملا گفت: ببخشید! پس حتما عوضی گرفتم
 
********لطیفه های خنده دار********
 
به یکی میگن یه موجود نام ببر ، میگه یخ ... ، میگن آخه یخ که موجود محسوب نمیشه ، میگه چرا من خودم صد بار دیدم نوشتند یخ موجود است
 
********لطیفه های خنده دار********
 
شوتیه عینکش را دور دستش می چرخونه بعد میزنه چشمش، سرش گیج میره میخوره زمین هوا میره ، نمیدونی تا کجا میر
 
ملا یه نفر رو تو خیابون دید و پرسید: شما علی پسر ممدآقا پاسبان نیستی که توی کرج سر کوچه چراغی مأمور بود؟ پسر گفت: چرا!؟ ملا گفت: ببخشید! پس حتما عوضی گرفتم
 
********لطیفه های خنده دار********
 
به یکی میگن یه موجود نام ببر ، میگه یخ ... ، میگن آخه یخ که موجود محسوب نمیشه ، میگه چرا من خودم صد بار دیدم نوشتند یخ موجود است
 
********لطیفه های خنده دار********
 
شوتیه عینکش را دور دستش می چرخونه بعد میزنه چشمش، سرش گیج میره میخوره زمین هوا میره ، نمیدونی تا کجا میر
از تمام اون صحنه های غریب که از شدت فشار صورتم رو آتش زده بود، از لا به لای تمام اون جسدها، با رشادت مردن ها، عشق ها، حسرت ها، خون هایی که ریخته شد، مبارزه ای که تا آخرین لحظه ادامه پیدا کرد، آدمایی که از جون خودشون گذشتن، حرکت های کوچیکی که شاید تکی معنایی نداشت اما وقتی جمع شد مثل یه سیل همه چیزُ با خودش برد، از تمام حسرت ها و آرزوهایی که توی دست های مشت شده و سینه های تیر خورده دفن شد، از تمام چیزی که یه انسان داشت که اون زندگیش بود و وسط گذاشت

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها